سفر در مِه

سفر در مِه برای گُلِ نار       نازنین! باز من در راهم مِه انبوه، پُر افسون  فرود آمده سرتاسر دشت جنگل و رود و افق ناپیدا و به هم پیچشِ مِه و خورشید در دلِ خاموشی پرغوغا نازنین! در گذرِ عمر لحظه ای شور و شتاب وهله ای درد و درنگ  باک از مِهِ ستّار …

سفر در مِه weiterlesen

جانِ جانان

جانِ جانان   برفِ نو نرم نرمک پخش کرده پرسخاوت جلوهء جادوئی خود را تا افق پیدا شده  دریای سپیدِ روشنائی ها پرپر قلبت در این آرامشِ پویا در شیارِ خاطرم جان آفرین جاریست ۞۞۞ Rotenburg an der Fulda دوازدهم آذر ماه هزار و سیصد و نود و شش ۞۞۞ نسخه برای چاپ 04122017

بزم رنگ ها

بزم رنگ ها   باز رقصِ برگ ریزان و بزمِ پاییز است گشته ام از شرابِ نور و رنگ سرمست باد پیچیده نرم موج موج در برکهء برگ برگ مدهوشِ رموزِ مقصدِ خویش است فصل های حیات گشتند به نوبت خویش سرخوشم که عهد دیرینه نشکست نقطه نقطه نقش گرفت دفترِ شعرم کلکِ کار و …

بزم رنگ ها weiterlesen

برخیز تا گشاییم

برخیز تا گشاییم اشکِ شوقِ یاوری بامداد بوسه در کامِ دریا نهاد حلقه حلقه موجِ التهاب نرم نرمک لغزید بر سطحِ آب مرغکی به ساحل خوش خبر سویِ سرایم زد بال و پر پوینده پیامش چون رسید سازنده خورشید باز بردمید ۞۞۞ Rotenburg an der Fulda هشتم مهر ماه هزار و سیصد و نود و …

برخیز تا گشاییم weiterlesen

پاییز زرریز

پاییز زرریز   مِهِ پاییزی پرده فکندَست بر روی زمین خوش خوشک جعبهء جادوش گشاید، گویا، رنگین زرد و سبز و سرخ درختان و صد رنگ دگر شخم تازه نقش کشیده زایا، پویا سرتاسر مشت پر می کنم از خاک و سرمست نهم بر بینی درس ها آموزم از خاک معطّر در سِربینی مردمان نه …

پاییز زرریز weiterlesen

خاکی

خاکی   برای گلِ نار       نگه بکن به این زمین بین چگونه پاکباز برای سبزه و گل و گیاه به ارمغان می آورد هرآنچه در وجود اوست زمین صفت بمان عزیز حیات پرور و شریف تمامی فصول خویش ۞۞۞   Rotenburg an der Fulda  دوازدهم شهریور ماه هزار و سیصد و نود و شش …

خاکی weiterlesen

با دم موشی در دیدار

با دم موشی در دیدار    هزاران گل ظریف زیور شاخسار و داستان تو یک شاخهء تو آرمیده درخشان در دستان من زنبوری مشتاق و کوشا خرامیده در دامان تو عطر کندوی کار پیچیده در آسمان آرمان من ۞۞۞ Bad Zwesten دهم مردادماه هزار و سیصد و نود و شش ۞۞۞ نسخه برای چاپ 05082017 …

با دم موشی در دیدار weiterlesen

بوسهء روز نو

بوسهء روز نو     خندهء خورشید خرامیده باز در افلاک جنگل از گردهء خواب، خوش خوشک شده پاک سرخوش از ناب شعرِ ابرِ حاملِ باران می شوم شاد گلِ پیچک و ریشهء تاک ۞۞۞   Rotenburg an der Fulda یازدهم تیرماه هزار و سیصد و نود و شش ۞۞۞ نسخه برای چاپ 07072017     …

بوسهء روز نو weiterlesen

خوشبختی جامع

خوشبختی جامع     گفتا که خوشبختی شوی، گر در عمل شرطی شود از داد و درمان کم سخن، تا منظرت گلشن شود گفتم که ننگ است این مرا، زندان تنگ است این مرا دور از وداد و آگهی شیرینترین، زهرم شود ۞۞۞ Rotenburg an der Fulda دوّم تیرماه هزار و سیصد و نود و شش …

خوشبختی جامع weiterlesen

کاج کهن

کاج کهن     به زیر چتر امن و سبز کهن کاج سرفراز دو فاخته چَمان نوک به نوک فرو شده به رمز و راز نگه کنم به سن کاج، محک زنم به عمر خویش سبک شوم ز حرص و آز، کنم ز هرزه احتراز ۞۞۞ Elba  بیست و هفتم خرداد ماه هزار و سیصد و …

کاج کهن weiterlesen

آبی

آبی     نسیمی از لبِ دریا بَرایه خُنُک نای و سبک پا، بی گلایه ببویم تک تک دل واژه هاشو دلم پروانه شِه سوی تو آیه ۞۞۞ Elba  بیست و ششم خرداد ماه هزار و سیصد و نود و شش ۞۞۞ نسخه برای چاپ 2220617

باز بهار آمده

باز بهار آمده برای سیما و گلِ نار از کنار غنچه ها و شکوفه ها از کنار برگ ها و رنگ ها از کنار مرغکانِ رسیده از سرزمین های دور از کنار مغنیانِ رها در دشتِ نور از کنار بحر زرّین و سبز کشتزار از کنار آشنایان و غریبه های در گذار از کنار سلام …

باز بهار آمده weiterlesen

بازگشت پرستوها

بازگشت پرستوها برای یاورانِ هستی      پنجره گشایم و جویایِ جهان شَوَم در دلم شورِ پویندگی و در سَرَم ستایشِ بهار وَه! همراهِ نوین آرایشِ گیاه در کشتزار و بوم همراهِ مخملِ سبزِ مغز پسته ای، آرمیده در آرزوی بار در نرمایِ دلفروزِ آفتاب خویشانِ نازنینم سرخوش سررسیده اند بی شتاب این سینه سپیدانِ سبکبالِ …

بازگشت پرستوها weiterlesen

جنبش جاودانه

جنبش جاودانه      گلهای آبی و بنفشِ کنارِ پیاده رو لابلای آجر و سنگ و بتون زیبنده پیام آورانِ هستی اند بوسه های جنبش جاودانه را جا به جا در بوستان دلم پروانه وار پرواز می دهند پیغامشان را در لوح سخن  پایدار و خرسند و سرفراز به دست امواج می دهم ۞۞۞ Berlin چهارم …

جنبش جاودانه weiterlesen

* تو آنِ جاودان را در جهان خود پدید آور

* تو آنِ جاودان را در جهان خود پدید آور برای گلِ نار، سیما و میترا هفت آبی آسمان نرمای نَفَسِ خاک نقش آفرینی بوسهء باد حریر التیامِ آتش را با دریای دلم در میان گذاشتم در بسترِ شکوفه ها زاینده آرام گرفت ۞۞۞ Rotenburg an der Fulda بیست و سوّم بهمن ماه هزار و …

* تو آنِ جاودان را در جهان خود پدید آور weiterlesen

شوقِ شفق

شوقِ شفق     در بگشودم و بهین برون شدم رها کردم نگاه و خیال و فکر مدهوش مهربانی آسمان شدم ماهرانه می نمود نقش های بکر نیمهء بالای ابرها خاکستری، سپید پائین تنه پرفروغ و صورتی در دشتِ نور خورشید نقش آفرین و خود ناپدید بوسه ها فرستادمش با سپاس و سرور خوب می …

شوقِ شفق weiterlesen

آزاده

آزاده برای سیما صبح آمد و خورشید در افق سفرهء صفا وسخاوتش را گشود در نور و نوازشش اشکِ شوق نغمهء مهرورزی به زند گی سرود گفتمش بین از اعجازِ مِهری چُنین خورشیدها خجسته زاده ام چون راهِ سازندگی روم مهروار و مُبین روشن ضمیرِ دل آرامِ آزاده ام ۞۞۞ Rotenburg an der Fulda بیست …

آزاده weiterlesen

جریان دارد

  جریان دارد برای آذین گرگ و میش است هوا مرغکان در خفاشان خاموش می سپارم ره، در سرم صد رؤیا جنگل پاییزی با نرمایِ نسیم هم آغوش شده دست افشان از شوقِ شفق در جوار جادهء صد پیچ به تن مِهِ فتّانه فروافکنده فرشش را رودِ فولدا زیر آن ناپیدا جریان دارد مغرور و …

جریان دارد weiterlesen

نردبان نور

نردبان نور در گرامیداشت  Christa Ortmann یکی از فعّالین جتبش صلح و دوستداران فرهنگ ایران بویژه اشعار زنده یاد فروغ فرّخزاد از خانه برون شدم همرهم خیلِ خیال در میانِ ابرهای سپید نردبانِ نور نرم نرمک سررسید پلّه پلّه مرا بالا و پایین کشید در این جشنِ جلوهء جمال جنگلِ از پاییز رنگین سخن شده …

نردبان نور weiterlesen