مهر و خرد در بند

تو درخت روشنائی، گل مهر برگ و بارت تو شمیم آشنائی، همه شوق ها نثارت تو سرود ابر و باران و طراوت بهاران همه دشت، انتظارت محمد رضا شفیعی کدکنی ۞۞۞ گر در هنگامه و هجومِ هول حفظِ حرمتی رواست گر درفشِ درستی و دادپروری در دستِ ماست گر گرمای گُردِ گرانمایه ای پیش روست …

مهر و خرد در بند weiterlesen

نامه هائی برای سپیده، شمارهء هفت

سپیدهء سحرم، دخترک محبوبم هر زمان که به تو و دیگر عزیزان همسن و سالت فکر می کنم این سرودهء شفیعی کدکنی بزرگوار بخاطرم می آید که این نه اگر معجزه ست پاسختان چیست؟ در نفس اژدها چگونه شکفته ست این همه یاس سپید و نسترن سرخ؟ نوشته ات رسید. پرسیده بودی که چرا از …

نامه هائی برای سپیده، شمارهء هفت weiterlesen

یادواره ها، سیاوش کسرائی، مهرهء سرخ

مهرهء سرخ سرودهء زنده یاد سیاوش کسرائی ۞۞۞ درآمدی بر مهرهء سرخ، وین ١٣٧٤ در سفینهء بزرگ فردوسی مهره ای یافتم، سرشار از زیبائیهای زندگی و آغشته به تمامی تاریکیهای مرگ. نگین سرخی با تلألو سیاه. قطره ای به گنجایش دریا و هر دو گونهء دریا: آرامش و توفان. ناف ساکنِ گردابی که بحری را …

یادواره ها، سیاوش کسرائی، مهرهء سرخ weiterlesen

Einen Blick wagen. Mit dem Herzen blicken. Einblick gewinnen. ‚Ein Blick Iran‘.

6.5.2012 Wir verweilen in einem Raum mit vielen Wänden. In jeder Wand befinden sich zahlreiche Fenster, zum Empfangen und zum Senden. Jeder von uns hat ein Fenster geöffnet, zum Licht. Und jeder Mund beschreibt sein eigenes Gedicht. Wenn wir unsere Blicke und Einblicke zusammenführen, können wir gemeinsam die Wahrheit umfassend berühren. Feindbilder stellen eine der …

Einen Blick wagen. Mit dem Herzen blicken. Einblick gewinnen. ‚Ein Blick Iran‘. weiterlesen

جان شیفته

تقدیم به یاوران SAG SERVUS UND SALAM گفتم غم چه داری، گفتا جهان و انسان گفتم چگونه کاهَم، گفتا نگاه و احسان گفتم کین شور و این تمنّا، در دل چگونه برپاست گفتا مرداب سخت هائل، در سینه عشقِ دریاست گفتم به سایه روشن عصر ره را چه سان بجویند گفتا آتش به جان که …

جان شیفته weiterlesen