آب

آبشارم خواندی آری، آبم ای دوست گه سخت و سرد و خاموشم در دل کوهستان، صخره ها را مانم گاه آرام و صبور عاشق کار و عبور فرهادی هستم بی تیشه در دل سنگ رهی میجویم لحظه ای جویبارم سرشار از تمنّای رسیدن به تو یار تا که رودی بشویم ره دریا گیریم گاه دورم …

آب weiterlesen

ترجمه های آزاد و برداشتها: بهاران را باور کن

افسانه Rose Ausländer انسانی سفر میکند از دیاری به دیاری از شهری به شهری و در پی مکانیست بدور از کینه، بدور از ستیز بیتابانه دور دنیا میگردد در جستجوی افسانه ای ۞۞۞ هنوز زنده ای Rose Ausländer ترست را بدور انداز بزودی دوران تو بسر خواهد رسید بزودی آسمان بزیر سبزه زار گسترده خواهد …

ترجمه های آزاد و برداشتها: بهاران را باور کن weiterlesen