یادواره ها، فریدون مشیری

و خداوندِ ایشان انسان را آفرید. و برای انسان غم را برگزید. و برای استمرار غم گرامیداشت روضه و نوحه و ناله را برپا داشت. و برای تمکین انسان به ستم و زور، تحقیر زندگی در این جهان و تحبیب مرگ و پس از مرگ را روا دانست. و برای جلوگیری از اندیشه و تردید …

یادواره ها، فریدون مشیری weiterlesen

به کجا چنین شتابان؟

نه شتاب بود و نه دل ز کهن دیار غم داشت لیکن از برای رویش عجبا که خاک کم داشت در کنار صد ستاره در کنار آتش مهر چه غمی ز تیره شب داشت اگر آن کویر وحشت اگر آن امیر دهشت همه مرگ در نظر داشت به امید سرخ و سنبل به دلیل دشت …

به کجا چنین شتابان؟ weiterlesen

در چه فکری

این جابران بیخرد این آمران یاوه گو از مهر به انسان تهی سوی عقب گردانده رو گاهی به رنگ مردمی گاهی به صبغ میهنی گه سبز و گه سرخ و سپید لیکن ز بن تیره، پلید یا جابران دیگری تحت لوای دیگری حکمت کُنند و سر نهی؟ ریشه کَنند و تن دهی؟ Berlin نخستین روز …

در چه فکری weiterlesen

عاشقی در تبعید

می خندی و می گرئی این بینم و آن خوانم در سینه گلی داری می بویم و می جویم وای از ستم جابر از سینه گلت ترسد می کاود و می درّد تا برکند او هر سد دستت بده ، برخیزیم این قصّه دراز آمد اندیشه و مهر، مرهم این غصّه بسرآید Berlin نخستین روز …

عاشقی در تبعید weiterlesen

پل

Tirza Flores Lanzaبرای سرفراز و شاد دل این بدن گشاده رو چون پلی فراز درّه ای استوار میکنی تا که بگذرند رهروان در شب سیه بیخطر در درون سینه ات آتشی می افروزی و صد امید دلفروز اختیار میکنی Berlin نخستین روز آبان ماه هزارو سیصدو هشتاد و نه