چون نیک نگه کرد و پر خویش بر او دید گفتا زکه نالیم که از ماست که بر ماست (ناصر خسرو) پرسش می کنی از باز تولید بهروزی و نگون بختی؟ آن دانه ای که پاشیدیم از سر سخاوت ومهر و آن بذری که نکاشتیم از سر حسادت و کبر آن گریه ای که شنیدیم …
Monat: August 2012
دیدار در خواب
برای زیور دیدگان به باغ آرزوهایم چه گم گشته می گشتم به گردِ هر گلی، گلرخ تو را می جستم و جانا نمی دیدم نگارم را چو آن فتّانهء ساحر نشانم داد کویت را تو چون شیدی درخشیدی دلم بردی به شیدائی به خوابم آی، اِی مهرخ خمار هر شبه دارم از آن خمخانهء رحمت …
سیاه قلمی از مهر
برای زیور دیدگان (١) تعبیر و تحریر مرا از مهر آنچنان دان که تو را بالهائی بسیار توانا آرزومندم و در این راه فراوان سخت کوشی خواهم نمود، تا در هیچ حصار و بندی اسیر نمانی و از هر گونه قید و زنجیری رها باشی. و آنگاه بزرگترین دلشادی و سرور من زمانی خواهد بود …
در گلشن نگاه دوست
برای زیور دیدگان دیدگان را ببند و بیاد آور چرخان و رقصان در زیر باران در بهاران گام برداشتن را آنزمان که حریر آب تن جامهء تو می شود دیدگان را ببند و بیاد آور درهم پیچیدن سیرسیر جیرجیرکها را با سوسو زدن ستارگان در کنارهء کویر، شامگاهان آنزمان که لاجوردین آسمان تو را به …
بخوان از شکفتن ها
برای زیورِ دیدگان ایمان بیاور به مهرِ من ای مهربانِ نازنین ایمان بیاور به شعرِ من ای خوشهء پروین بر جبین مهری در سپهر گر فروزنده جلوه گر شدست در عمقِ همین خاکِ ستبر پا گرفته است شعری اگر به شوق به پرواز در آمدست دردامنِ پاکِ همین رود غوطه ور بُدست بی عشقِ سبکبال …
مَر جان
برای زیورِ دیدگان هرگنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و وردِ سحری بود (حافظ) از این پس هر سحرگاهان صدایت می کنم ساقی سرودی سبز می خوانم ستایش می کنم نورِ وجودت را از این پس هر سحرگاهان نوایِ نابِ نایِ تو مرا شهد است و جانمایه تو مَر جانی …
تو می آئی
برای زیورِ دیدگان لاجوردین آسمان همان دریای نیلگون باژگون است و خاک مهربان همان فرش رنگین دیروزین ولی گیتی بوی و نوری دیگر دارد چرا که تو می آئی ۞۞۞ سیزدهم مردادماه هزار و سیصد و نود و یک Rotenburg an der Fulda