باز تولید

چون نیک نگه ‌کرد و پر خویش بر او دید گفتا زکه نالیم که از ماست که بر ماست (ناصر خسرو) پرسش می کنی از باز تولید بهروزی و نگون بختی؟ آن دانه ای که پاشیدیم از سر سخاوت ومهر و آن بذری که نکاشتیم از سر حسادت و کبر آن گریه ای که شنیدیم …

باز تولید weiterlesen

دیدار در خواب

برای زیور دیدگان به باغ آرزوهایم چه گم گشته می گشتم به گردِ هر گلی، گلرخ تو را می جستم و جانا نمی دیدم نگارم را چو آن فتّانهء ساحر نشانم داد کویت را تو چون شیدی درخشیدی دلم بردی به شیدائی به خوابم آی، اِی مهرخ خمار هر شبه دارم از آن خمخانهء رحمت …

دیدار در خواب weiterlesen

سیاه قلمی از مهر

برای زیور دیدگان (١) تعبیر و تحریر مرا از مهر آنچنان دان که تو را بالهائی بسیار توانا آرزومندم و در این راه فراوان سخت کوشی خواهم نمود، تا در هیچ حصار و بندی اسیر نمانی و از هر گونه قید و زنجیری رها باشی. و آنگاه بزرگترین دلشادی و سرور من زمانی خواهد بود …

سیاه قلمی از مهر weiterlesen

در گلشن نگاه دوست

برای زیور دیدگان دیدگان را ببند و بیاد آور چرخان و رقصان در زیر باران در بهاران گام برداشتن را آنزمان که حریر آب تن جامهء تو می شود دیدگان را ببند و بیاد آور درهم پیچیدن سیرسیر جیرجیرکها را با سوسو زدن ستارگان در کنارهء کویر، شامگاهان آنزمان که لاجوردین آسمان تو را به …

در گلشن نگاه دوست weiterlesen

بخوان از شکفتن ها

برای زیورِ دیدگان ایمان بیاور به مهرِ من ای مهربانِ نازنین ایمان بیاور به شعرِ من ای خوشهء پروین بر جبین مهری در سپهر گر فروزنده جلوه گر شدست در عمقِ همین خاکِ ستبر پا گرفته است شعری اگر به شوق به پرواز در آمدست دردامنِ پاکِ همین رود غوطه ور بُدست بی عشقِ سبکبال …

بخوان از شکفتن ها weiterlesen

مَر جان

برای زیورِ دیدگان هرگنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و وردِ سحری بود (حافظ) از این پس هر سحرگاهان صدایت می کنم ساقی سرودی سبز می خوانم ستایش می کنم نورِ وجودت را از این پس هر سحرگاهان نوایِ نابِ نایِ تو مرا شهد است و جانمایه تو مَر جانی …

مَر جان weiterlesen