می گوید مگر نمی دانی که افسانه نامی است زنانه پس چرا این اسم را انتخاب کرده ای می گویم درست به همین دلیل می گوید مگر این زمهریر را نمی بینی پس چرا دم از بهار می زنی می گویم درست به همین دلیل می گوید مگر بدنبال زیبائی نیستی پس چرا اشعارت اجتماعی …
Monat: November 2011
شانزدهم آذر
برای گلِ نار باز آذرِ خجسته سر رسید و آتشِ فروزانِ ره گشایندهء دیگری مرا آرزوست تا که رقص و نغمه و سرورِ شراره های دلکشش این گران سکونِ سیاهی و تباهی و تطاول زمانه را برهم زند باز آذر خجسته سر رسید و جنبش خِرَدجوهرِ روشن مرامِ دیگری مرا آرزوست تا غبارِ وهم و …
نشخوار هزاران ساله
دو سر انگشت بر دو چشم نه هیچ بینی از جهان انصاف ده گر نبینی این جهان معدوم نیست عیب جز ز انگشت شوم نیست (مولوی) آه مکش، فغان مکن، ناله به آسمان مکن تا شکند سیه روی، رو به شب دگر مکن چون تو به بندِ رفته ای، دل به گذشته بسته ای گِردِ …
مزن ای دیوانه سر بر طبل جنگ
وطن! وطن تو سبز جاودان بمان که من پرنده ای مهاجرم که از فرازِِ باغِ باصفای تو به دوردست مِه گرفته پر گشوده ام (سیاوش کسرائی، بهمن۱۳۶۲) (۱) خموش باش ای سیه دل مجوی در جنگ و جنایتی دگر جلای خود نگر که این کوره های مرگ کنون زبانه می کشند از کران تا کران …
گردش گیتی
هست گلهائی در این گلشن که از سرما نمی میرد واندرین تاریک شب تا صبح عطر صحرا گسترش را از مشام ما نمی گیرد زنده یاد سیاوش کسرائی دی ماه ۱۳۳۶ باز خزان آمد و نقّاش شد دشتِ به شوق آمده زرفام شد بادِ فتّانه فسون ساز کرد برگ به آغوش زمین ناز شد جنگل …
پرواز
برای فریبرز حتّی اگر روزی تمامی رسانه ها در دنیا با این کهن کلامِ کژفکری گوشها را به تکرار کر کنند و دیده ها را به استمرار کور که پیکار برای مهر و خرد همانا اوج بلاهت است باز در سینه آتش عشق به پالایش، پرورش و پرواز را دلشاد و سرفراز با پایداری پاس …