نوروز باکو، ۱۳۲٦ خجسته سال نوین است و آرزومندم که سال نو به شما خرّم و همایون باد درختِ خسته و عریان دوباره شد پرگل خرابه های گلستان دوباره شد آباد به شادی گل و شور بهار و شوق چمن قسم، که ریشهء غم را به باد باید داد برای ما که سر سپردیم به …
Monat: Dezember 2011
فرخنده و خجسته باد
برای یار دبستانیم یک شب به یلدا مانده است و تو قفس را شکسته ای نیم قرن از زندگی گذشته است و بندها را گسسته ای بال و پر گشا کنون، زمانِ اوج و پرواز و آرزوست راه روشن است و تو در کنارِ بحرِ بی انتها نشسته ای ۞۞۞ بیست و نهم آذر ماه …
یادواره ها، ژاله اصفهانی، شمارهء چهار
زیست نامه ۱۳٥۳ خندهء سرخ لاله های بهار اشک زرد درخت های خزان بوسهء وصل و شادی دیدار غم بدرود و آفت هجران همهء عمر جستجو کردن منتظر بودن آرزو کردن و شکفتن در آفریدن ها زندگینامهء من است و شما ... ۞۞۞ ابر و خورشید ۱۳٥۷ می شود هر لحظه یک رنگ دگر …
یادواره ها، ژاله اصفهانی، شمارهء سه
چو می خندی تو ۱۳٤۳ چو می خندی تو می خندد گل خورشید چو می خندی تو صحرا می شود صد رنگ چو می خندی تو می رقصد در و دیوار چو می خندی غمم آرام می خوابد امیدم می شود بیدار اگر بینی گهی آهسته می گویم مشو دلتنگ که مادر سرنوشتش، گریهء غمها …
یادواره ها، ژاله اصفهانی، شمارهء دو
من قناری نیستم ۱۳٤۹ من قناری نیستم تا در چمن خوانم ترانه از چه می خواهی ز من شعر لطیف عاشقانه؟ آبشاران بهاری ریزد از چشمم که کوهم شعله بر کاغذ زند هر حرف شعرم من سرود خشمناک یک گروهم یک گروه عاصی از صبر خسته چشم باز و دست بسته درد آنها رنگ دیگر …
یادواره ها، ژاله اصفهانی، شمارهء یک
آن نغمه ۱٣٥۱ بشکفد بار دگر لالهء رنگین مراد غنچهء سرخ فروبستهء دل باز شود من نگویم که بهاری که گذشت آید باز روزگاری که بسرآمده آغاز شود روزگار دگری هست و بهاران دگر ... شاد بودن هنر است شاد کردن هنری والاتر لیک هرگز نپسندیم به خویش که چو یک شکلک بی جان شب …