زیست نامه
۱۳٥۳
خندهء سرخ لاله های بهار
اشک زرد درخت های خزان
بوسهء وصل و شادی دیدار
غم بدرود و آفت هجران
همهء عمر جستجو کردن
منتظر بودن آرزو کردن
و شکفتن در آفریدن ها
زندگینامهء من است و شما
…
۞۞۞
ابر و خورشید
۱۳٥۷
می شود هر لحظه یک رنگ دگر گشت زمانه
…
آسمان دیروز ابری بود و گریان
من غمین از اشک باران
لحظه ای دیگر در آغوش هواپیما چو دیدیم
زیر پایم ابر گریان است و بالای سرم خورشید خندان
پیش خود گفتم چرا نزدیک بین بودم؟
غمین بودم
در کجا من دیده ام ابری که باشد جاودانه؟
ما اگر بالا نگه داریم سر را
گر ببینیم آسمان دورتر
در پس تاریکی ابر گریزان
آفتاب روشن است و کائنات بیکران
…
۞۞۞
لحظه های رنگین
۱۳٥٠
به رنگهای بهاران نیازمندم من
به رنگ گل ها این هدیه های پاک بهشت
به رنگ سنبل آبی، به رنگ نرگس زرد
به رنگ سرخ شقایق که رسته بر سر کشت
به لاله های طلائی
به یاس های بنفش
به سایه روشن آن سبزه های صد رنگه
به رنگ آن گل سرخ لطیف حاشیه دار
به رنگهای درخشان دلپذیر بهار
نیازمندم حتّی به آن گل سنگی
که قرن هاست شکفته به سینهء کهسار
به جعبه رنگ طبیعت نیازمندم من
به رنگ جادوئی عشق، رنگ جهد و امید
برای آنکه به هر لحظه رنگ تازه دهم
و روز و شب نسپارم بدست بیرنگی
که هست رنگ فراوان بجز سیاه و سپید
…
۞۞۞
باز می گردی
۱۳٥٤
تو روزی بازمی گردی
تو با باد سحرگاهی کهساران
تو با امواج دریاها
تو همراه بهاران
بازمی گردی
و من چشم انتظارَستم
تو پیک گرمسیرَستی و می دانی
که از سردی چه پژمان می شود انسان
نمی گویم ز سردی هوا
از سردی دل ها
ز سردی سخنهائی که خِش خِش می کند در گوش
ز یخبندان دل های چراغ عشقشان خاموش
تو می دانی چه بیزارم
منی که پر شرارستم
درون سینه ام فریاد خاموشی کند تکرار
تو همچون اخگری پرنور
تو همچون اختری از دور
در آغوش شهاب نیمه شب ها باز می گردی
به دیدارِ رُخت امیدوارَستم
۞۞۞
Jaleh Esfahani
https://amirmortasawi.files.wordpress.com/2012/06/jaleh-esfahani.pdf