تقدیم به سیما کسائی و آنان که آزاده مانده اند
از میانِ مِهِ لایه لایه گشته در دشتِ نور
جنگلِ هماره سرفرازِ پرغرور
آرام و متین درود می دهد
در طلوع و تابشی دوباره، سرخ فام
ابرِ باریک بالاترک جام جام
وه چه شیرین و نقش آفرین کام می دهد
بالاترش گنبدِ لاجوردین آسمان
گویی آگه از کشاکشِ درونِ من این زمان
مَرا ندا محکم و پایدار و مهربان می دهد
تا که چشم و گوش داری بجوی
تا که دست و پای داری بپوی
تا تو را توان زایشیست در جهان
بیامیز و بیازمای و بساز و بروی
در تار و پودِ بانگِ آسمانِ پاک
گرما و نوازشیست بردمیده از عمقِ خاک
جان را زِ زخمه هایِ بود و نبود التیام می دهد
۞۞۞
Bad Zwesten
هفدهم شهریور ماه هزار و سیصد و نود و پنج
۞۞۞
نسخه برای چاپ
Klicke, um auf d8b3d9bedb8cd8afd987-d8afd985d8a7d9866.pdf zuzugreifen