در برابر نگاهِ پاک آینه
خویشتن را ز جور جامه ها
:تک به تک رها می کنم
جامه های عاریه
جامه های جامعه
جامه های آتیه
جامه های جهانهای پیش از این
جامه های آرزوهای آن و این
جامه های به جا مانده از کور دورانِ دور
جامه های به تن کرده گاهی به زور و گهی با غرور
جامه های رنگین دلنواز
.جامه های جانهای سرفراز
!وه چه سان برهنه و رها می شوم
آشنای دیرآشنای خویش را درون آینه
در جوار جامه های جا به جا جدا شده
.مهربان نگاه می کنم
با ندای دلنشینِ درون
.مطلوب و محبوب خویش را صدا می کنم
۞۞۞
Rotenburg an der Fulda
بیست و دوّم تیر ماه هزار و سیصد و نود و دو