تقدیم به میترا و اردشیر
۞۞۞
هر سو كه می روم
در گوش اين و آن
حتی در ازدحام خيابان
،از نور حرف مي زنم
…از نور
فریدون مشیری
۞۞۞
صبحِ صفا سررسیده است، وَه سرمست و شید نوش
.مرغکانِ مغنی، غنچه آورانِ غمّازِ این جشنِ پُرغرور
،در قلبِ یاورِ سخاوتمندِ ساعیِ سبزینه پوش
،جنگل جهان اندیش و جادوگرِ مهر و سرور
گوش می نهم به نغمهء طبیعتِ نو جامهء گنجینه پوش
:می دوم، درون سینه ام سفینهء پاجوش هایِ شوق و شور
نیستم کمتر از درختانِ دُردانهء دُرریزِ سخت کوش
.ریشه در خجسته خاکِ پرورنده و دل و دست و دیده سویِ نور
۞۞۞
Rotenburg an der Fulda
شانزدهم تیر ماه هزار و سیصد و نود و دو