زین سان خموش و سرد نشستن جنایتی ست
بی اعتنإ به پویهء پنهانی بهار
وقتی که بال چلچله، یکریز و ناگزیر
در آیش وسیع هوا میزند شیار
( محمد رضا شفیعی کدکنی )
۞۞۞
در این فضایِ پرغبارِ دروغ و دغا، هوای مسموم و بختکِ خفقان
در این دورِ دیرپایِ خود را به ستمگران فروختگان و دلقکان
در این جولانِ جنگجویانِ ریب و ریا، جشن و پایکوبیِ بداندیشان
که تیره گشته است و چرکین منظرِ دلاویز چهرهء پاکِ آسمان
از هجومِ امواجِ کُشندهء امید و کِشندهء روان به گودیِ حرمان
که برآمده اند خیره از پیِ تحریف و تکذیبِ حقیقت و کتمان
و بپا کرده اند توفانِ تخریبِ زیبائی و تمسخرِ عدالت و احسان
و روان کرده اند تحمیقِ مرد و زن، پیر و جوان، در فراسویِ جهان
آن چنان که گوئی بارشِ پاره سنگهایِ هستی زُداست از دلِ کیهان
کاینک آوار می شود سخت و بی امان بر سرِ هر کوی و مکان
آری، در بحبوحهء این جنجالِ بیکران و جنگِ گران علیه انسان
گر صداقتی تو راست، دریاب دلاورِ درونِ خویش را، تازه نفسان
تا در میان این همه دَوَرانِ درد و بیداد و فغانِ ساری در دوران
داد و وداد را باز آرمان دارد و نیکی را هماره آورد به ارمغان
۞۞۞
Rotenburg an der Fulda
اوّل ماه مه؛ یازدهم اردیبهشت ماه هزار و سیصد و نود و دو
۞۞۞
نسخه برای چاپ