سپاه عشق در پی است
شرار و شور کارساز با وی است
دریچههای قلب باز کن
سرود شب شکاف آن ز چار سوی این جهان
کنون به گوش میرسد
من این سرود ناشنیده را
به خون خود سرودهام
زنده یاد سیاوش کسرائی
برخیز و نگه کن یارا
آسمان آبیِ دوباره دل گشوده را
خورشید گردونهء مهر و نور خویش را
خوش خوشان
بر گردون سقفِ فلک برانده است
رود از سرود آفتاب و
دشت از شراب رود به جوش آمدست
بذرهای سال پیش در خاک خفته
ایچنین سرفراز و پرشکوه سرکشیده اند
دانه هائی نوین بر سر ساقه هایشان
خود شادمان
در انتظار زایش دوباره ای نشسته اند
دستت را به من بده تو دوست
تا دوباره از سر آن کهن راز و آتشین نیاز دلنواز
حتّی به اندازهء سر سوزنی هم اگر شده
روزنی درون دیوار زندانِ سردِ سرمایه داری و برده پروری گشوده
مادرانه بستری بارور برای بچّه های امروز
این آفرینندگان فردا، بگستریم
چون زنبورهای زرّینه پوشِ سخت کوشِ آرزو
گُل گَرده ها از شکفته گلی
به شوق میوه ها و دانه ها
به سوی دیگر گل دل در طلب تپنده ای به ارمغان بریم و
شهد زندگی و شراب مهر را
خالصانه در کنار هم درون سینه ها بپروریم
۞۞۞
بیست و یکم تیر ماه هزارو سیصدو نود
Rotenburg an der Fulda