برای مهربانی که دوباره به جمع زندگان پیوست
۞۞۞
سپیده، دخترم، از خواب برخیز
تو ای ژاله صفت، از مهر لبریز
اگر جهل جهانگیر و اگر این شب سیاه است
چه غم، خورشید خرد بی شک براه است
سپیده، دخترم، دریادل و شاد
بیا تیشه زنیم بر بنیاد بیداد
چو فرهادی که اندیشه است در دست
به جمع عاشقان رقصیم سرمست
سپیده، دخترم، دور از هیاهو
رها از شیخ و مرشد، یاحق و یاهو
بدور از دین و دغلکارانِ دام گستر
نه مُهرِ نماز بر پیشانی و نه تاج بر سر
سپیده، دخترم، تو خود آبِ روان باش
ز خیلِ مرده پرستانِ ستم پرور جدا باش
مثل باران، مثل جنگل، مثل دشتِ پرنور
برای زندگی و شور نشانی باش مسرور
۞۞۞
شانزدهم اسفند ماه هزارو سیصد و هشتاد و نه
Göttingen