ای الاههء عشق و عدالت و عرفان
سرزمین سهند و سبلان و سپیدجامگان
تبدار از جبر و جنون و جهالتست
نظری کن
سپاه فرهاد و بابک و مزدک
تکیده، سراپا پر از جراحتست
مددی کن
که باز
دشت دشت براهت میپاشیم
گلواژه های تمنّا را
آسمان آسمان به پیراهنت میدوزیم
ستاره پولکهای مهر را
دریا دریا به پایت میریزیم
مروارید ومرجانهای شعر را
تا با فرشتگان شادی
عید رهائی را
به جشن نشینیم
بیست و ششم اردبهشت ماه هزار و سیصد و هشتاد و نه
Mellrichstadt