۞“از عشق سخن بگو، رها کن همه را“
با سپاس از دانه کارانِ داد و دانش و مهر
۞۞۞
آتش و آگاهیِ نهان و عیان
جان گرفته درونِ مغزها و سینه ها
می گشاید همی دیده ها به سویِ رنگ های بیشمار
لابلایِ نقش های سیاه و سپیدِ خبرنامه ها
پا می نهیم باز برفروخته برون
از زیرِ آوارِ انبوهِ روزمرّه ها
نَرم می نشینیم هوشیار و تیزبین
بر منظرِ فراخِ پرواز و پرنده ها
می بندیم بارِ دگر کمر، سرفراز و استوار و پایدار
شادمان به کارزارِ گرانِ روان در صحنه ها
در وجودمان هم خروشنده دریایِ درد و
هم بلند آسمانِ آرمان و امید و اراده ها
۞۞۞
برگرفته از سرودهء اندیشمندِ بزرگوار محمّد رضا شفیعی کدکنی ۞
از عشق سخن بگو
در کوچه ز دور بشنو این همهمه را
یک پرده فراتر آر این زمزمه را
هر چند سخن ز عشق گفتن خطری ست
.از عشق سخن بگو، رها کن همه را
۞۞۞
Rotenburg an der Fulda
دوّم تیر ماه هزار و سیصد و نود و چهار
۞۞۞
:نسخه برای چاپ