برای سوسن و امیر جمشید
سبکپا، نرم و نورانی
فرو می آئی امشب
!پولکِ سرما
زمین نو پیرهن پوشیده
.خواهد خفت
.زمان آبستن رؤیا
سحر سارَم
صد ناز
: نغمه خواهد خواند
!سپیدی سفره ام برچید“
„برایم دانه می ریزی؟
: به بوسه گویمش بشّاش
بر این خوانم“
. تو مهمانِ خوشخوان باش
!سپیدی خشک و تر دارد
„!دلم بر تو نظر دارد
و کاجِ کج کُلَه سرمست
:خواهد خبر آورد
جهانی پرنیان پوشیده“
.خود آراست
درون ساقه ها و شاخه ها
.غوغاست
ز لطفِ برفِ زاینده
زبورِ زندگی
„! باز و پابرجاست
!به بوسه گویمش: „جانا
!چنین بود و چنین بادا
!سپیدی خشک و تر دارد
„!دلم بر تو نظر دارد
و آن یارِ دل بیدارِ پُرکارم
:خواهد گفت
به اشکِ شوق و“
هُرمِ وجد پروردیم
درون سینه سودائی
.پرندینه، پاک و پالنده
جهان آباد می خواهد
.بدون وهم و ترس و قتل و قربانی
!سپیدی سفره ای چیده
„!بیا بزمی برانگیزیم
!به بوسه گویمش: „برپا
درون آتش، برون سرما؟
!سپیدی خشک و تر دارد
„!دلم بر تو نظر دارد
سبکپا، نرم و نورانی
فرو می آئی امشب
!پولکِ سرما
زمین نو پیرهن پوشیده
.خواهد خفت
.زمان آبستن رؤیا
۞۞۞
Rotenburg an der Fulda
هشتم بهمن ماه هزار و سیصد و نود و دو
۞۞۞
نسخه برای چاپ