باز آید و باز آمد
دی رفت و بهار آمد
وان سوزِ سترون شد
سنبل به قرار آمد
چون نرگس و چون نسرین
یارا برِ من بنشین
از ژاله قدح پر کن
می نوش مِیِ نوشین
از مِهر و خِرَد خیزد
جانها به هم آمیزد
وین جوششِ انسانی
بنیاد ستم به هم ریزد
دل رفت به رسم عیّاری
زنهار که وفا روا داری
این دور نخواهد ماند
شکرش تو به جای آری
۞۞۞
نوزدهم اسفند ماه هزارو سیصد و نود
Rotenburg an der Fulda