عشق در اوّلین نگاه

عشق در اوّلین نگاه
برایم افسانه ای بیش نبود
پرفریب و دلنشین
تو را نجسته یافتم
زیر خرواری از درد بودی
ولی به من چه مهربان لبخند زدی
در زمستانی سرد
صخره هائی یخ زده
تو را احاطه کرده بودند
ولی بی محابا
گرمای وجودت را در من دمیدی
عشق در اوّلین نگاه را
با تو زندگی کردم

زمستان هزار و سیصدو هشتاد و هشت

Hinterlasse einen Kommentar