در این دورانِ سرشار از الوان و بالنده
،که آکنده ز نابودی و نوزائی ست
در این دنیای آتش بارِ آشفته
،که خود زهدان زیبائی ست
در این بحرِ آرام و پرآشوبِ سخت کوبنده
،که هم گویا و هم گیرا و رؤیائی ست
چه بسیارند اجزایِ به ظاهر خاموشی
که صد سینه حکایت از سیر و نظر دارند
و در اوج سخاوت گرم و گشاده آغوشی
،ز مرجان و مروارید و دیگر گوهر دارند
و گر بینی ندای بی صدا را، تن پوشی
.ز صدها گل، در نگاهِ نابِ آگاهی، به بَر دارند
۞۞۞
Rotenburg an der Fulda
دوّم شهریور ماه هزار و سیصد و نود و دو
۞۞۞
نسخه برای چاپ