برای یاوری که در نیمهء راه جدا ماند
منظره را دیدم
ستم غوغا می کرد
وهم و جهل ماهرانه در جرّاحی مغزها بکار بود
سپاهی گران از دانشمندان و کارآگاهان
هنرمندان و نام آوران
در خدمت به خیانت
گرد و خاکی چشمگیر و نَفَسبُر بپا کرده بود
دشمن خُدعه پرور سخت قوی و مسلّط می نمود
پای دانسته هایم لنگ می زد
چرا که به عمق نگاه فروبردن
ناگفته ها را شنیدن
و به ممنوعات اندیشیدن را کم بها داده بودم
بارقه های امید می گریختند
چرا که امید راستین زادهء دانش و خرد است
به تریاق هورقلیا پناه آوردم
و بدنبال سرابِ خوشبختیِ جدا از نیکبختی دیگران روان گشتم
۞۞۞
هجدهم دی ماه هزارو سیصد و نود
Rotenburg an der Fulda