چل سال پیش تو شهر تهرون
جوجه میفروختن، چه ارزون
نوکاشون سفید، کاکلا زری
رفتارشون؟ آخ مثله پری
ولو میشدن تو باغچه ها
دنبالشون چشمای ما
از ترس گربهء بلا
نه قلدربودن و نه پهلوون
بعد از چن روز همه سرنگون
نوکاشونو باز میکردیم
ماست جای دوا میکردیم
بعدشم کنار کاج پیر
میشدن دست خاک اسیر
اشکای ما مثله بارون
میشست سنگ قبرشون
بیست و چهارم اردبهشت ماه هزار و سیصد و هشتاد و نه
Salz